دست گزیدن. به دندان گرفتن دست به علامت حسرت و پشیمانی. اظهار پشیمانی کردن. (دهار) : دست خائی بعد ازآن تو کای دریغ این چنین ماهی بد اندر زیر میغ. مولوی. همه نخلبندان بخایند دست ز حیرت که نخلی چنین کس نبست. سعدی. همچنین مرد جاهل سرمست روز درماندگی بخاید دست. سعدی. اگر این شکر ببینند محدثان شیرین همه دستها بخایند چو نیشکر به دندان. سعدی. کسی کو آزمود آنگاه پیوست نباید بعد از آن خاییدنش دست. اوحدی (ده نامه)
دست گزیدن. به دندان گرفتن دست به علامت حسرت و پشیمانی. اظهار پشیمانی کردن. (دهار) : دست خائی بعد ازآن تو کای دریغ این چنین ماهی بد اندر زیر میغ. مولوی. همه نخلبندان بخایند دست ز حیرت که نخلی چنین کس نبست. سعدی. همچنین مرد جاهل سرمست روز درماندگی بخاید دست. سعدی. اگر این شکر ببینند محدثان شیرین همه دستها بخایند چو نیشکر به دندان. سعدی. کسی کو آزمود آنگاه پیوست نباید بعد از آن خاییدنش دست. اوحدی (ده نامه)
سفره و دستار خوان. پیش انداز. دستار خوان. (از برهان) (از آنندراج) : در سرای ملوک دست نیاز سنت نان و دست خوان برداشت. کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری). و رجوع به دستار و سفره شود، پیشگیر. سینه بند. (ناظم الاطباء)
سفره و دستار خوان. پیش انداز. دستار خوان. (از برهان) (از آنندراج) : در سرای ملوک دست نیاز سنت نان و دست خوان برداشت. کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری). و رجوع به دستار و سفره شود، پیشگیر. سینه بند. (ناظم الاطباء)