جدول جو
جدول جو

معنی دست خایان - جستجوی لغت در جدول جو

دست خایان
(دَ)
صفت بیان حالت از دست خاییدن. در حال دست گزیدن بعلامت پشیمانی. و رجوع به دست خاییدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست خوان
تصویر دست خوان
دستارخوان، سفره، سفرۀ بزرگ، دستمال سر سفره، نواله، دست خوان
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
صفت بیان حالت از دست یازیدن. رجوع به دست یازیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
دست خاییدن. گزیدن دست به دندان. رجوع به دست خاییدن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
دست گزیدن. به دندان گرفتن دست به علامت حسرت و پشیمانی. اظهار پشیمانی کردن. (دهار) :
دست خائی بعد ازآن تو کای دریغ
این چنین ماهی بد اندر زیر میغ.
مولوی.
همه نخلبندان بخایند دست
ز حیرت که نخلی چنین کس نبست.
سعدی.
همچنین مرد جاهل سرمست
روز درماندگی بخاید دست.
سعدی.
اگر این شکر ببینند محدثان شیرین
همه دستها بخایند چو نیشکر به دندان.
سعدی.
کسی کو آزمود آنگاه پیوست
نباید بعد از آن خاییدنش دست.
اوحدی (ده نامه)
لغت نامه دهخدا
(دَ خوا / خا)
سفره و دستار خوان. پیش انداز. دستار خوان. (از برهان) (از آنندراج) :
در سرای ملوک دست نیاز
سنت نان و دست خوان برداشت.
کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری).
و رجوع به دستار و سفره شود، پیشگیر. سینه بند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست میان
تصویر دست میان
غلاف و کمر شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست خوان
تصویر دست خوان
سفره و دستار خوان پیش انداز دستار خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست میان
تصویر دست میان
غلاف و کمر شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست خوان
تصویر دست خوان
((دَ خا))
سفره و دستار خوان، پیش انداز، دستارخوان
فرهنگ فارسی معین